بیماری یکم زیاد
هاییدی سخت مریض بود و روی تختش افتاده بود. دندانش درد میکرد، دلش درد میکرد، سرماخورده بود،…جون نداشت از جاش بلند بشود. مامانش داشت براش
وقتی رنگین کمان هست چرا خاکستری ببینیم؟ سهراب سرزمینمان گفت: چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
با من بیا و همینجا ببین، بخوان و تماشا کن
هاییدی سخت مریض بود و روی تختش افتاده بود. دندانش درد میکرد، دلش درد میکرد، سرماخورده بود،…جون نداشت از جاش بلند بشود. مامانش داشت براش
هاییدی با خوذش فکر میکرد که چرا مریض شده؟ اون مثل یک پزشک نشست و دلایل مختلفی را بررسی کرد . مثلا اتفاقات دور و
هاییدی با خودش فکر کرد چطور باید احساسش را به محبوبش بگوید. جرات نمیکرد کلامی به زبان بیاورد .اون هیچوقت نمیتونست احساسش را به
سال ۱۳۹۹ برنامه نوشتن را دوباره ازسر گرفتم . به زحمت چند مطب کوتاه نوشتم اما بعدش نتونستم ادامه بدم به دلیل مشغله کاری و
تمامی حقوق متعلق به ادنا رحمانی است.©
طراحی و پشتیبانی: سعید قائدی